آدم خوش نام و دست به خیری بود. برایش فرقی نداشت که غریبه باشد یا آشنا؛ همین که میفهمید گرهی در کار دیگری افتاده و کاری از دستش بر میآید دریغ نمیکرد. به همان اندازه که توان داشت برای هر کسی قدمی بر میداشت. باورش این بود اینکه آدمها وقت گرفتاری سراغش را میگیرند خودش توفیق بزرگی است.
همیشه هم کمک هایش مادی نبود. گاهی پای درد دل کسی مینشست، گاهی واسطه خیری میشد تا مشکل کسی را حل کند. از آن آدمهای ریش سفید با اعتباری بود که آن قدر در حق همه خوبی کرده بود که محال بود حرفی بزند و کسی رویش را زمین بیندازد. میگفت آدم گاهی هیچ کاری از دستش بر نمیآید، اما همین قدر که دل به دل مشکلات مردم بدهد و پای غصه هایشان بنشیند همین هم کلی ثواب دارد. بعد هم روایتی از امام حسین (ع) را میخواند که: «نیازهای مردم به شما، از نعمتهای الهی بر شماست. پس از این نعمتها خسته نشوید»
بودن یکی از همین آدمها توی یک محله، یک فامیل و... کافی است که مایه دلگرمی همه باشند. آدمهایی که بی سر و صدا و بدون هیچ ادعایی همیشه گره گشای مشکلات میشوند و هیچ وقت هم در ازای کاری که انجام میدهند به دنبال نفع شخصی نیستند. تنها رقابت زندگی شان توی کارهای خیر است و فقط وقتی از همه جلوترند که نیازمندی دست نیاز به سویشان دراز کرده باشد. آنهایی که مصداق این آیه شریف اند: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَات؛ پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید». (فرازی از آیه ۴۸ سوره مائده)